عالم جامست و فیض او می


بی او همه عالم است لاشی

او را نبود ظهور بی ما


ما را نبود وجود بی وی

ای عقل تو زاهدی و ما رند


در مجلس ما میا برو هی

یا رب که مدام باد ساقی


تا می بخشد مرا پیاپی

گوئی که ز باده توبه کردی


زنهار مگو چنین کجا کی

هر زنده دلی که کشتهٔ اوست


جاوید چو جان ما بود حی

مستیم و حریف نعمت الله


می بر کف دست و گوش بر نی